گله نیست فدای مهربونیات /فقط دلم تنگه برات
درتلاطم لحظه ها در هوم افکارقرارم دادی تادرک کنم نبودنت را
اما به چه گناهی ظالمانه مرادرحصار ثانیه هارها کردی
و
بندبندوجودم رابرای نمایش قدرت آهنینت زیرشکنجه زمان نهادی
مراچه به عشق؟؟؟؟؟
من که از طلوع دیگرخورشیدمی هراسم پس چگونه آتش نگاهت راتاب بیاورم؟؟؟
چگونه وجودم رابانبودنت صیقل دهم که بابودنت ویک نگاه مستانه ذوب نکنی وجودخسته ام را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توبگوکجای این قصه انصاف را میتوان دید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توبگوکه بی تومن هیچم
پس یا برگردوبمان تاباعطرحضورت نفس بگیرم
و
یابروتابی توبمیرم برای همیشه
امیرانم روحت شاد
آن زمان که قرارمان قربانی نفس بودونفسهایمان فرش راه وصالمان
تونگفتی که بی تابانه شوق پروازداری ورهایی ازنفس
تونگفتی که تنهایی این راه رابرای دیدنت به اباربایدسرکنم
تونگفتی قراراست تنها بمانم
توشوق پروازداشتی ومن درشوق توسوختم
گله نیست فدای مهربونیات فقط دلم تنگه برات
کاش میشدمنم بیام که دیگه این همه دردتموم بشه
کاش.............................
نظرات شما عزیزان: